نعمت چشایی

ساخت وبلاگ
سلامصبح عالی متعالیخوبید؟؟ یک‌ عالم انرژی مثبت آفتابی هدیه تون❤چندروز پیشا افه کلیپ طنزی فرستاد که پسر و عروس میرن خونه مادرشوهر و‌مادره همش از درد می ناله و هیچی هم براشون نمیپزه و به پسرش میگه برو فلان چیزو بخر..ولی وقتی مادره میفهمه دختر و دامادش دارن میان، چند نوع غذا میپزه و حالش خوب میشه..هرچند کلیپ طنز بود ولی افه قطعا چیزی الکی نمیفرسته و حرف دلشو با همه چی میزنه..منم واقعا بهم‌برخورد.. چون مامانم با این سن ۷۷ سالش هنوز که هنوزه وقتی پسراش میرن همچنان خودش آشپزیشو‌ میکنه و.. تا چندروز بعد رفتن ایناها ریخت و پاش جمع میکنه.ولی واقعا ما دخترا بریم خودمون تدارکات میبینیم و می بریم و خودمون کارهارو ردیف میکنیم و خونه تمیزتر از قبل تحویل مامی میدیم.به افه گفتم مامانم تا وقتی داشت براتون بهترین هارو پخت و گذاشت خوردید.. حالا طوری شده که کل حقوقش میره اجاره و اگه جایی میبینی‌کم‌کاری میشه دلیلش اینه و شما ببخشید..حالا دختره خر دیروز خریت کردم استوریشو باز کردم دیدم روز زن رو به خواهر عتیقه ش ففه تبریک‌ویژه گفته.. ینی این‌دوتا خواهر همچین به هم افتادن و از حسادتشون و جادو جمبلشون دارن کل خاندان‌مارو از هم‌دور میکنن.+دیشب فهمیدم دوقلوهارو جواب دادن به همون پسرایی که پست های قبل میگفتم بی کلاسن و سطح پایین. امیدوارم‌تمام بشه و برن‌پی کارشون‌ تا دردسر من حداقل یک‌موردش کمتر شه.حالا ایناهام تو مریضی اومی و ده روز بیمارستانش ما هلاک‌شدیم و چندروز پیشش موندم و ازونورم تو این‌اوضاع کلی پول گذاشتم‌ شریکی براشون‌گوشت خریدیم و اینا.. ولی پای خوشی شون‌که میشه ما غریبه میشیم و باید از غریبه ترها بفهمیم دخترای داداشمون مراسمای خواستگاری و تشریفاتشونو به جا آوردن و جواب هم دادن!قطعا وقتی باز نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 0:33

سلامیادتونه میگفتم محل کارم راحتم‌ و دغدغه ندارم و اینا.. حالا دیگه به واسطه محمدخان این طور نیست!قبلنا محمدو تو کلینیک میدیدم.. با سگش وقت می‌گذروند و بیکار می چرخید. تو پت شاپ نیرو کم داشتیم و دیگه استوری کردیم و یک خانم اومد. دوروزی بود و حالا چطور شد که محمد جایگزین اون شد نمی دونم؟طوری که غزل گفته بود محمد دامپزشک بیکار بود که تازه درسش تمام شده بود.. حالام دیگه حتما از سر بیکاری‌و نیاز به درآمد اومده پت شاپ.طوری که شناختمش از نظر دانش هم چیز زیادی بارش نیست.‌مگر اینکه بعد اینکه مدرکش‌بیاد به واسطه بابای پولدارش بتونه کلینیک‌بزنه.خلاصه که اینجا همکار شدیم و اون یک شیفته و من شیفت دیگه و موقع تحویل شیفت ها می بینمش و مهم هارو برای هم میگیم و ..روزای اول که غلام داشت سکته میزد میدید این پسره میاد تو و من‌بهش سیستمو یاد میدم و اینا..یکی دوبار هم لحن خیلی زشتی حرف زد که شستم و آبش کشیدم تا دیگه حرف مفت نزنه.حالا چرا میگم پسره لوس‌و خاله زنک و خودشیرین هست؟ چون باعث شد دکتر گروهی بزنه و ۷نفرمونو عضو کنه و مجبور شیم گزارش کاری روزانمونو بگیم..مثلا خود محمد میگه من امروز طی شستم!بعد قسمت قلاده هارو مرتب کردم. بعد مشتری اومد فلان گفت و من فلان گفتم و اینا..یا فرضا باهم صحبت میکردیم و لیست ملزومات پت شاپو بهش میگفتم، سریع از طرف خودش تو گروه میزاشت که فلان چیزارو لازم داریم‌و به چشم دکتر بیاد..و اینچنین مواردی که خیلی بنظرم برای یک‌مرد زشت و رفتارخاله زنکی هست.تو سیستم هم کد ورودی هر کدوممون به اسم کوچیکمون هست.. مثلا من فرح... اون محمد و ...هفته پیش فاکتوری رو اشتباه ثبت زده بود من‌درستش کردم و سر لیست نوشتم محمد...حس میکنم بهش برخورده که چرا اسمشو خشک و خالی زدم..دیشب دوباره نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 0:33

سلامچندروز پیش اومی رو دیده بود و گفت نصف تر از سری قبل شده و اینجور که بوش میاد کمتر از یک‌ماه دیگه نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 0:33

سلاماول از همه بگم که مدتها بود از خوشمزه ای به نام جوانه غافل بودم؛ تا اینکه زن غضنفر هفته پیش زیادی درست کرده بود و فرستاد و هردفه خوردم هی گفتم بیام بهتون بگم اگه مثل من فراموشش کردین، دوباره جوانه بزارید و تو سالاد و انار و غذاها بخورید.+دیشب به غزل و زن غضنفر گفتم فردا صبح بریم پارک ورزش و صبحانه؟ اوکی دادن و به مامی هم گفتم آماده باشه. صبح هوا ابری و سررررد اصلا دلم نمیخواست بیدار شم. ولی بخاطر قولم برخواستمی و تو قابلمه رویی(حی؟) مواد آبگوشت گذاشتمی که تا ظهر که نیستیم بپزه. برای صبحانه هم فقط ۵ عدد تخم مرغ داشتیم که آبپز کردم و با گوجه خیار و روفرشی و چای برداشتم. حالا از تو خونمون بیرونو دیدم حس میکردم بارون اومده و میگفتم به به هوای پاک‌و پاکیزه نفس می‌کشیم. نگو اشتباه دیدم و هوا آلوده ی سرررد. طبق ورودی های مغزیم!! گفتم بجای پارک ملت بریم کوه پارک! پارک‌ملت وسط شهره و پر از آلودگی .. بریم سمت کوهها تمیزه و ..کسی چیزی نگفت و رفتیم‌کوه پارک.. ینی ده دقه پیاده شدیم صبحانه بخوریم لرزیدیمااا یخخ.. می خندیدیم به خل بازی خودمون که تو همچین روز سرد و بوقی شروع ورزشمونو استارت زدیم! ولی اونقدری یخ بود که نتونستیم حتی یک قدم پیاده بریم.با دو تا خواهرام برای اومی ۲تومن و اندی! پول گذاشتیم رو هم و گفتیم موقت یکم یخچالشو گوشت کنیم و بعد از پارک رفتیم عیادتش و اونهارو هم گذاشتیم یخچال. ظهر هم غزل موند خونه داییش و هیچکی! هم نیومد خونمون. آبگوشت هم فقط سالم بود وگرنه لذیذ که نبود! میلو‌ زیاد گوشت دوست نداره ولی هروقت آبگوشت میزارم تا نمک نزدم همون گوشتشو میزارم میخوره. یک کاسه هم آبشو نون ریز کردم برا گوبه های ‌بیرون بزارم. هوا سرده طفلیا خیلی گناه دارن.+ نتیجه اخلاقی که زن غضنفر نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 15:53

سلامقبلا گفته بودم که یک پستچی منطقه مون خیعلییی باادب و باوجدانه. پارسال که باهاش بیشتر کار میکردم چندباری بهش هدیه های کوچیک داده بودم. امروزم خونه نبودیم که تماس گرفت و گفت رسیدم چکار کنم؟ عذرخواهی کردم و گفتم بزارین ببینم‌دخترم هست یا ن؟ دخترم و همسایمون و سرایدار همه رو تماس گرفتم هیچکس مجتمع نبود. بهش گفتم میبری جای فروشگاه دور میدون؟؟ بنده خدا با مهربونی و صبر گفت می برم. منم تشکر زیاد کردم و گفتم انشالا جبران کنم براتون!اینو گفتم دیگه غلام ول کن نبود نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 15:53

سلامخوبین؟ چه خبراااادر حال حاضر سر کارمقراره ۹ غلام بیاد دنبال من و غزل که بریم ویلای خواهرزادهفکر نکنید بخاطر شب یلداس هاااا نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 15:53